شماره ششم مجله تخته نرد شش و بش صفحه دهم و یازدهم . جهت مشاهده فهرست مطالب اینجا کلیک کنید .
به شهریور ماه نزدیک می شدیم و چند روزی بود در فکر این بودم که چرا امسال از مسابقات تخته نرد تبریز خبری نیست ! آخه مهمان نوازی و پذیرایی دوستان تبریزی در سال قبل بدجوری منو نمک گیرکرده بود و دیدار مجدد آنها آرزویی شده بود . یکی از همین روزها بود که دوستان اطلاع دادند مسابقه سالانه تبریز تا 2 هفته دیگر برگزار میشه . خیلی خوشحال شدم با وجود مشغله زندگی و کاری خیلی دلم می خواست برنامه ریزی کنم و بارو بندیل سفرکوتاه رو ببندم که خوشبختانه میسر شد .
باید از رشت عازم تبریز می شدم . تصمیم گرفتم همان مسیر سال قبل رو تکرار کنم . چون از رشت به تبریز پرواز نداره و من هم حوصله سفر زمینی بیش از 4 ساعت با ماشین ندارم مجبور بودم زمینی بیام تهران و از تهران پرواز به سمت تبریز . خوشبختانه با توجه به فصل مسافرت مشکلی برای تهیه بلیط نداشتم ولی متاسفانه به هر هتلی که آنلاین و تلفنی سر زدم نتونستم جای خالی پیدا کنم البته دوستان خیلی اصرار داشتند که از خیر هتل درگذرم ولی دوست نداشتم که زحمت مضاعف بدم . کم کم داشتم نگرانم می شدم و کم مانده بود بالاجبار سفر رو کنسل کنم که خدا رو شکر لطف دوستان
خوبم شامل حالم شد و با پارتی بازی موفق شدند اتاقی در هتل شهریار تبریز رزرو کنند . خلاصه روز سفر رسید و عازم شهر اولین ها شدم .
دوست خوبم امید زحمت کشیده بود و اومده بود فرودگاه دنبالم . چند سالی هست که امید رومیشناسم تو سرور play65 با هم آشنا شدیم پارسال برای اولین بار بود که از نزدیک همدیگرو می دیدیم از بچه های بسیار بامحبت و دوست داشتنی .
رسیدیم هتل , کمی خسته بودم ولی فرصت کم بود و وقتی برای استراحت نبود . رفتیم اطراف هتل قدم زدیم و با مهدی و یاشار هم تماس گرفتیم که به ما ملحق بشن . مهدی و یاشار هم ازدوستان خیلی خوبم هستند که تو سرورو پلی 65 آشنا شدیم .
کمی تنقلات وخرت و پرت خریدیم و برگشتیم هتل . مهدی هم خودش رو با تخته نردش به ما رسوند و بعدش یاشار . گفتم خوب شد تخته رو آوردی بشینینم برای مسابقه فردا تمرین کنیم !! ...
چند دستی بازی کردیم و گفتیم و یاد خاطرات آنلاینمون کردیم و خندیدیم تا اینکه کم کم گشنمون شد و وقت شام . چلوکباب تبریز همیشه معروف بوده از بچه ها خواهش کردم که بریم یه چلوکبابی مشتی دلی از عزا دربیاریم . جاتون خالی , خیلی خوشمزه و لذیذ بود .
بعد از شام از هم جدا شدیم و رفتیم که استراحت کنیم تا بتونیم صبح زود به سمت مکان مسابقه حرکت کنیم .
شب از ترس اینکه مبادا خواب بمونم و آنتایم نباشم از استرس خوب نخوابیدم , صبحانه مفصل هتل که واقا نمیشد از سرشیر و عسل تبریز گذشت رو زدم به بدن و به موقع آماده بودم . 7:30 صبح بود که یاشار اومده بود دنبالم سر راه مهدی و امید هم برداشتیم و بطرف مقر مسابقات حرکت کردیم .
مکان مسابقات یک باغ بسیار با صفا خارج از تبریز بود . ( حدودا نیم ساعت از شهر تبریز فاصله داشت ) همه چیز مهیا بود . مشخص بود که زحمت زیادی برای برگزاری این تورنومنت کشیده شده است . صبحانه ای تدارک دیده شده بود , با وجود اینکه من حسابی سیر بود ولی در اون فضای با صفا در کنار عزیزان 3-2 لقمه مزه خاصی داشت.
بساط صبحانه جمع شد و به سرعت تخته ها یکی پس از دیگری روی میز ها چیده شد . اگر اشتباه نکنم 52 بازیکن شرکت کرده بودند , قرعه کشی انجام شد و بازیکنان مشغول رقابت شدند .
بازی ها 5 پوینت با قوانین سنتی بود . مسابقات بصورت 2 جدول تک حذفی برگزارشده بود یعنی هر بازیکن شانس صعود از هر جدول را داشت .
بازی اول من با نفر سوم سال پیش بود . بازی پر افت و خیزی بود 3-4 عقب افتاده بودم و یه جورایی نا امید , ولی دست آخر تونستم مارس کنم و بازی رو بگیرم . خستتون نکنم 2 تا بازی بعدیم رو خیلی خوش شانس نبودم و هر 2 تا رو باختم و خیلی زود حذف شدم .
بازی ها به سرعت در حال انجام بود و چهره افراد بسیار متفاوت , عده ای خوشحال از پیروزی و عده ای همچون من کمی
افسرده از شکست . پس از گذشت 4 ساعت و انجام تقریبا 75 بازی وقت ناهار رسید . فرصتی بود تا بازیکنان استراحتی داشته باشند و با یکدیگر مختصر گپی بزنند .
پس از صرف ناهار ادامه بازی ها دنبال شد و تا تقریبا ساعت 7- 6:30 عصر چهار فینالیست نهایی مشخص شدند .
آقایان محمد رضا معین فر از تهران – یاشار فتحی از تبریز – سعید دیانی از تهران و آقای یار احمدی از تبریز .
هوا داشت تاریک میشد و عده کمی باقیمانده بودند تا نظاره گر بازی های نهایی باشند .
بازی های حساسی بود که کوچکترین اشتباه هر بازیکن میتونست روند بازی و نتیجه نهایی رو تغییر بده .
در نهایت اقای سعید دیانی موفق شد با شکست رقیبان خود مقام قهرمانی هشتمین دوره مسابقات تبریز را کسب کنند و به ترتیب آقایان یار احمدی و یاشار فتحی از تبریز مقام های دوم و سوم را کسب کردند و جوایزی هم به رسم یادبود طی مراسمی به این عزیزان اهدا شد .
بنده هم که تا آخرین لحظه سنگر را حفظ کرده بودم به همراه دیگر دوستان مکان را به سمت هتل ترک کردم .
روز بسیار قشنگی بود , دیدار مجدد تعدادی از دوستان قدیمی و همچنین ملاقات تعدادی دیگر برای اولین بار از نزدیک برای من سعادتی بود .خیلی خسته بودم , مخصوصا که شب قبل هم خوب نخوابیده بودم و صبح زود ساعات 8 پرواز داشتم . زنگ ساعت رو 6 تنظیم کردم و کلا بی هوش شدم .
یک آن از خواب پریدم دیدم ساعت 7 و پنج دقیقه است .... تعجب کردم چرا با زنگ ساعت بیدار نشدم !! فقط چهل دقیقه وقت داشتم که بارو بندیل رو ببندم بیام پایین با هتل تسویه حساب کنم تاکسی بگیرم به فرودگاه برسم و تازه خوش شانس باشم کانتر پرواز رو زودتر نبندند .
با چنان سرعتی جمع کردم رسیدم به لابی هتل که خودم تعجب کرده بودم , اگه بدونین تا حساب کتاب هتل انجام شد و سوار تاکسی شدم چند کیلو وزن بابت استرس کم کردم ؟! اصلا دوست نداشتم از پرواز جا بمونم چون سال قبل هم به علت نقص فنی هواپیما مجبور شدم با اتوبوس برگردم و تنهایی حوصلم سر رفته بود . آخرین نفری بودم که سوار هواپیما می شد و اولین نفر که پیاده شد چون ردیف اول به من افتاده بود ( اینجای سفر رو خیلی شانس آوردم ).
مسیر تهران به رشت هم به خیر و خوشی طی شد و رسیدم به خانه و کاشانه ,
وسایلم را جابجا کردم و مشغول استراحت بودم و داشتم خاطرات این سفر 2 روزه را مرور میکردم که ناگهان صدای زنگ آلارم گوشیم بلند شد !! ساعت 6 عصر تنظیم شده بود ..........
با تشکر از دوستان خوبم در تبریز که زحمت زیادی برای برگزاری مسابقه کشیده بودند :
آقایان علیرضا ماهر , سعید ماهر , بابک ماهر , امیر پاکمهر , امیر تبریزی , امیر پور بزرگ , علی یاراماز
سفرتان همیشه به سلامت
امیر حسین رحمانی - امیر پاک مهر - سعید ماهر - سعید دیانی - ناصر یار احمدی - محمد رضا معین فر - یاشار فتحی - امیر پوربزرگ
عکاس : علی علییاری